دوران

نگاه اول

زندگی دارای پستی و بلندیهای زیادی است که گاهی انسان از این پستی و بلندیها خسته می‌شه و گاهی هم خوشش می‌آید . گروهی از انسانها از مسیر یکنواخت خوششان می‌آید و از ناهمواری و سختی نه . گروهی هم تنوع را دوست دارند و ...

خود من از زمانی که به یاد دارم با سختی بزرک شده ام و مشکلات زیادی را تحمل کرده‌ام نمی‌خوام بگم که روزهای خوشی نداشته‌ام؛ ولی باید بگم که این روزها آنقدر کم بوده‌اند که سعی می‌کنم از یادم نروند . زمانی که در خدمت سربازی بودم وقتی دوستانم خدمت را تموم می‌کردند خوشحال می‌شدم و بعد مدتی که می‌دیدم می‌گفتند ای کاش همان روزهای خدمت بود اما آن وقت حرفشون را نمی‌فهمیدم تا این خودم هم خدمت را تموم کردم و تازه فهمیدم که مشکلات بعد از خدمت آنقدر زیاد است که ...

آره مشکلات بعد از خدمت اگر بخواهید براتون می‌گم : اول از همه موضوع کار که از فراوانی آدمی نمی‌داند کدام را انتخاب کند ( خدا را شکر کشور خوبی داریم و مسئولین دلسوز که به فکر کشورهای همسایه حتی آفریقاییه هم هستند) ؛ دوم مشکل مسکن که خودتان بهتر از من خبر دارید ؛ سوم موضوع بیمه و ...

نگاه دوم

چند شب قبل مهمان داییم بودیم که بعد از شام حرف از سن و ازدواج و ... شد و بعد از این که داییم با پدرم حرف زد شروع کرد به حرف زدن با من و قضیه ازدواج اما نمی‌دانم از دل من خبر نداشت یا این که ... تا این که از من خواست کسی را برای ازدواج انتخاب کنم و من هم گفتم با این وضعیت نمی‌توانم .

برای کار خودم هم دلیل داشتم و آن هم این بود که کاری را در این مدت ۴ ماه نتوانسته بودم پیدا کنم و درآمدی هم نداشم و هر چه پس انداز هم داشتم در مدت تحصیل خرج کرده بودم و به دیگران هم بدهکار بودم و موضوعات دیگر .

نگاه سوم

زمانی خودم دیگران را مسخره می‌کردم و سربه سرشان می‌گذاشتم که چرا با دختر جماعت دوست می‌شن تا این که عاشق دختر عمه‌ام شدم و شاید بهتره بگم که بخاطر اون به پدر و مادرم و دیگر فامیل در افتادم و  پشت به هر چه داشتم کردم اما آخر کار هم اون هم به من پشت کرد و از من دور شد و حالا که می‌بینمش نمی دانم چطور می‌توانم گل خودم را ببینم که در خانه دیگر و مال کس دیگری باشد و به او بگم که خانه نو مبارکت باشه . بعد از این اتفاقات در مدت تحصیل در شهرستان ساری با دختر ساروی دوست شدم اول ارتباطمان به اندازه دوست بود اما بعدا با آشنایی بیشتر و دیدار عاشق هم شدیم و در طول مدت تحصیل و خدمت با هم بودیم اما از زمانی که پدر و مادرم موضوع را فهمیدن می‌گن نه نمی تونی با اون ازدواج کنی. نمی‌دانم چرا همیشه در کارهای من حرف نه را دارند اما در کارهای برادرام و خواهرم این موضوع نیست با این که برادرم در شهرستان که تحصیل می‌کرد عاشق دختر شده و حالا هم با هم ارتباط دارند کسی براشون مشکل ایجاد نمی‌کنه اما در موضوع من همه کنجکاوند و هر کسی به نحوی نظر می‌ده.

زمانی که موضوع ازدواج را به دوست و همراهم گفتم و ازش کمک خواستم فقط حرفهایی را زد که می‌توانم بگم هزاران بار زده بود و بجز ناراحتی و اعصاب خرد کن چیزی برای من نداشت و آن هم بخاطر این است که از یک طرف نمی‌خواهم دل پدر و مادرم را بشکنم و از طرف دیگر نمی‌خواهم او را از دست بدم و از طرف دیگر به اون خیلی وابسته‌ام.

نگاه آخر

باد گذاشت و گذشت

باید دید و دل نبست

باید آمد و رفت

اما

اما چگونه می‌شود که

دید و دل نبست

دوست شدو عاشق نشد

مهربون بودو مهربونی نکرد

...

نظرات 11 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ http://royayeshirineman.blogfa.com

سلام دوست عزیز
نوشتتونو خوندم ...
میدونی ... مشکلی که شما داری مشکل خیلی از جووناس ...
به نظر من نه / نباید گذاشت و گذشت ...
اگر واقعا اون دختر و اونقدر دوست داری فقط باید صبر کنی و از خدا بخوای که پدر و مادرت هم راضی شن ...که دعای خیرشون
خوشبختی رو براتون بیاره ...
از خدا میخوام کمکتون کنه هم شما و هم اون دختر خانومو که بدون واسه اون سختره این اوضاع ...
شما هم واسه من دعا کنید...
به همه آرزوهات میرسی کافی باور کنی ...
رویا هاتو جدی بگیر ...

ائلیاد موسوی شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://qaldirim.blogfa.com

سلام.
قالدیریم آیاقلارینین آلتیندا یولونوزو ها بئله اونه ری لرینزی گوزله ییر .
بویورون لوطفن

جنبش گروه انسانهای سبز بدون مرز شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:05 ب.ظ http://gpg.coo.ir

با سلام دوست عزیز

سئوال شما -ای کاش کسی پیدا می شد تا عدالت را در جامعه و کشور ما جاری کنه؟

جواب شما - ما نمگوئیم اوئیم اما با شما او میشویم


سئوال شما - نمی دانم چقدر از قرار داد گاز بین کشورمان و پاکستان و هند خبر دارید فقط می توانم بگویم که جوانان کشورمان به دنبال کار هستند ولی مسئولین با این وضعیت در این قرار داد میلیاردها هزار تومان به کشور هند تخفیف می دهند ...

جواب شما - این گوشه ای از غارت این مردم بیچاره است



سئوال شما - طرح خوبی دارید ولی نمی دانم مشکل هزینه را چگونه حل می کنید چون خوم هم همچین طرحهایی دارم ولی از لحاض مالی در مشکل هستم.

جواب شما - اگر شما . خانواده . دوستانتان و دیگر سبز

اندیشان به این گروه بپیوندند ما مشکل مالی که نخواهیم

داشت بلکه میتوانیم در آینده در کنار شما گامهای مفیدی

برای جامعه برداریم و کمک حال عزیزانی که طرح های

زیبائی دارند بشویم .


پس دوست عزیز منتظره حضور شما . خانواده و دوستانتان

در این گروه هستیم .


قدیمی ها زیبا گفتند که


یک دست صدا نداره


بنده میگم

اگه مشت بشه پدر در می آره ؟


سبز باشید و سبز زندگی کنید تا درس


عشق . گذشت و انسانیت در جامعه زنده بماند .


با تشکر


قطره ای از دریای بیکران عشق

طباطبائی

اکبر یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام هادی جان
۱) در مورد خدمت داری زیادی چرند میگی حاضری همین الان جاهامون رو عوض کنیم. واسه من خدمت یعنی علافی محض یعنی عقب افتادن از جریان زندگی. دور موندن از اون هدفی که دارم پس محاله بعد از خدمت به این فکر باشم که دوباره به اون دوران برگردم.
۲) مشکلات کار وز ندگی همیشه بوده و هست و باید باهاش ساخت مهم اینه که چطور باهاش بجنگی.
۳) اینم مشکل بچه اولی ها به یه عبارتی بزرگترها هستنش که باید الگوی کوچکترها باشن و کمتر هم کسی اونارو درک میکنه.
در مورد عشق و عاشقی هم بیشتر از عذاب عشق رو نچشیدی باید بگم که خیلی وقتها باید به جاده بی خیالی زد. ولی اما به اعتقاد خودم اگه کسی رو واقعا دوس داری باید تا پای جان با همه بجنگی حتی با سرنوشت هم بجنگی مگه اینکه اونا از تو قوی باشند و شکستت بدن والا آدمی به این راحتی از پا نمیفته.
حیف که این روزا بدجوری قاطی هستم والا مفصلتر برات می نوشتم حالا اینا رو داشته باش تا بعدا باهات بیشتر حرف بزنم.
فعلا

ساینا یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ب.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

سلام به شما دوست گرامی .ممنون از اینکه به وبلاگم اومده بودید و با حضور سبزتان باعث خوشحالیم شدین .وبلاگتون را خواندم اول اینکه باید بگم زیارت قبول .... و بعد هم در رابطه با مطلب آخر فقط می توانم دعا میکنم که خداوند بهترین راه را براتون در نظر بگیره تا زندگی شما به سمت خوشبختی حرکت کند....و بعد هم بگم که ( دقت اول از بشیمانی آخر جلوگیری میکند ) سربلند باشید

مهیار دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:48 ق.ظ http://www.best-life86.blogsky.com

سلام خوبی
ممنون که سر زدی
آپ توپی بود
بازم سر بزن
بای بای.....

زهرا دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ب.ظ http://mahpishuni.blogfa.com

سلام
خواهش میکنم بد برداشت نکنین. منظوری نداشتم.

آخه تو یکی از پست های قبلی من یه کسی با اسم هادی خیلی بی ادبانه انتقاد کرده بود. با توهین

و من یه خورده بد بینم. واسه همین پرسیدم که شما هستین یا نه؟که اگه مشکلی هست حلش کنیم.

اگه این طور نیست معذرت می خوام.

ببخشید .اینجا جای این حرفا نبود . ولی متاسفانه بلاگ اسکای امکان نظر خصوصی نداشت مجبور شدم اینجا سوتفاهم رو رفع کنم

ساینا چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ب.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

سلام .ممنون از شما .اما در مورد شعری که نوشته بودم بیشتر از این حرفی جایز واسه نوشتن ندونستم .ممنون از کامنت شما دوست گرامی .راستی من شما را لینک میکنم.با تبادل لینک موافقید؟

ناصر پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ق.ظ http://shahireshab.blogsky.com

نمیدونم چی بنویسم سید
....
وضع من بدتر از تو هست...
کمی فرق داره
اما جنسش از همو دردهاست!!!

زهرا شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:13 ب.ظ http://mahpishuni.blogfa.com

سلام. ببخشید برای تشکر دیر اومدم ولی
ممنونم به خاطر همدردی و تسلیت.

تو که سیدی٬ واسه آرامش و صبر خواهرم دعا کن.خواهش می کنم

بوسه دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ق.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام دوست من
امید وارم حالت مثل همیشه خوب باشه.
وبلاگ خوبی داری .
*******************
یه روز اومدی، مثل موج دریا
بوی پیرهنت، مثل حواب و رویا
سایه های ما، رو شنهای ساحل
پا به پا بی صدا، غرق تمنا
یه روز اومدی، تو سکوت دردم
سر به راه شد این، دل دوره گردم
حالا چی شده، که می خوای جدا شی؟
چی شده ، تو بگو من چه کردم؟
************************
موفق و سربلند باشی خوبم
خدا نگهدار.مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد