خاکسپاری

فکر نمی‌کردم به این زودی آپ بکنم و موضوع آن هم درگذشت شوهر خاله‌ام باشه و حومه آن . صبح زود بعد از اذان تلفن به صدا در آمد اول فکر کردم که برای برادرم اتفاقی افتاده اما بعدا متوجه شدم که شوهر خاله‌ام که ۲ سال است باز نشسته شده بود و از اولین روز بازنشستگی حالش بدتر شده بود و این ماههای آخر وقتی بهش گفتند که سرطان داری دیگر روحیه‌اش را باخته بود و ... یک ماه پیش که به دیدنش رفته بودم داشت نقشه ازدواج مرا می‌کشید و من گفتم که هنوز زوده اما ... شب قبل از مرگش من تازه از شهرستان آمده بودم و نزدیک خانه‌شان بودم و دلم می‌خواست که ببینمش تا در منزلشان رفتم اما بعد گفتم فردا میام و ملاقاتش می‌کنم که صبح خبر دادند که هجرت کرده ... من تا آن روز غسل دادن کسی را ندیده بودم وقتی داشتند غسل می دادند رفتم آنجا و دیدم که آدمی بعد از مرگ چقدر نافرم می‌شود بگذارید یادم نرفته بگم که او هنر پیشه هم بود و چندتا فیلم هم بازی کرده که می‌توانم از آنها فیلم ساوالان ـ سل لر آپارده سارانه ـ آذربایجان و ... را نام ببرم.

با خودم عهد کرده‌ام که تا آنجا که می‌توانم و خداوند یاریم می‌کند دیگر دنبال گناه و دروغ و ... نباشم و مواظب اعمال و رفتار خودم باشم.چون که آخر همه‌مان یک متر زمین است که آن هم قسمت بشه یا نه ... .


نمی‌دانم چرا ما مسلمانان و به خصوص ما ایرانیان مرده پرست هستیم و تا وقتی که زنده هستند اطرافیانمان به آنها اعتنا نمی‌کنیم ولی زمانی که به سراغشان می‌آید و از بین ماها کوچ می‌کنند به سر و صورت خود می‌زنیم و گریه می‌کنیم و ... نمی‌دانم این چه حکمتی است که زندگان را فراموش می‌کنیم و ... از شما دوستان می‌خواهم تا زنده هستید و دیگران زنده هستند همدیگر را دوست داشته باشید وقتی که رفتند دیگر هیچ سودی ندارد که دوستشان داشته باشیم ... .


سفر به بندر عباس تجربه خوبی برایم شد تا هم شهرهای جنوبی کشور را ببینم و هم بدانم که منطقه خودمان با دارا بودن هوای متعادل و کوهستانی بهترین جا برای زندگی است و همه چیزش به موقع و در جای خودش است با این که چند سال در شمال زندگی کرده بودم و به آب و هوای شرجی عادت کرده بودم اما در جنوب خیلی برایم سخت گذشت و نمی‌توانستم آنجا را تحمل کنم و ... .


گورستان عشق

وقتی که یک مسیحی می میرد بر سر مزارش صلیبی می گذارند تا تمام مردم بفهمند در آن محل کسی دفن شده وآنجا گورستان کسی است.

حال تو نیز بر گردنت صلیب بیانداز که تمام مردم بفهمند در سینه ی تو گورستان من است و از عشق تو سر به زمین گذاشته ام.

هر وقت شاد هستی آروم بخند که غم بیدار نشه

هر وقت غمگینی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه

 

نظرات 6 + ارسال نظر
اکبر سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام سید جان
۱.کاش بهمون خبر میدادی بهتون تسلیت میگم الان از اینجا فهمیدم خدا رحمتش کنه.
۲. کاش جلوی خونه هر کس یه قبرستون بود تا هیچوقت گناه نکنه(منظورم رو فهمیدی یا نه؟ لازم نیست که توضیح بدم؟)
۳. اس ام اس بازی با پهلوان زنده را عشق است بعد از مردن براش مجسمه می سازیم صدای مارو از ایران می شنوید مخلص شما چاکریم داش.
۴. دختر بندری تو مال منی ......(بدون توضیح!!!!!!!)
۵.خب اینجا انگار کشت و کشتار هست فقط مواظب باش مجوز دفت و کفن رو پزشکی قانونی صادر کرده باشه.
۶. حالا چون سیدی شش تا میکنم که دلگیر نشی.
۷. جهنم حراج زدیم به مالمون این هفتمی هم مال خودت نقشه ها دارم برات هوار تا.

ناصر پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:23 ب.ظ http://shahireshab.blogsky.com

سلام سید
کاش خبر میدادی ... من فکر میکردم هنوز جنوبی
بهر حال تسلیت میگم....
ممنون که امروز صبح بیدارم کردی ....!!!

زهرا جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ب.ظ http://mahpishuni1.blogfa.com

سلام سید .

واقعا متاسف شدم. تسلیت میگم. باقی عمر عزیزانش...

راستش من به واسطه ی وب داداش ناصر این وب رو شناختم. خب وقتی اومدمو دیدم ناراحت شده بود از دست شما نتونستم نظر بدم تا خود داداش ناصر اول بیادو نظر بده.

شب قدر فراموشتون نکردم. دعایی رو که خواسته بودین کردم انشالله که قبول شده باشه.

ناصر یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:12 ب.ظ http://shahireshab.blogsky.com

سلام سید
با خوندن کامنت زهرا خانم یه چیزی یادم افتاد
همه ارتباط ها با تو
همه اتفاق هائی که برات رخ داده در این یک سال
....
همه زیر نظر من بود!!!!
همه اتفاق های ریز و درشت که اطرافت اتفاق می افتاد رد پای من رو درش میشد پیدا کرد....
تو وبلاگت هم همینطوره!!!
مثل بختک افتادم تو زندگیت
.
.
.
.
.
یه اعتراف اساسی باید در مورد تو بکنم

آقایی چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://biidmeshk.blogfa.com

با سلام
مطالب جالبی نوشته بودین
من که استفاده کردم
موفق باشید

زهرا پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ب.ظ http://mahpishuni1.blogfa.com

روزهای غریبی ست.

بی اختیار دلتنگ می شوم، بغض می کنم،

این روزها بوی تو را می دهد.

بوی ترسی که نبودنت را هرلحظه محکمتر به قلب کوچکم می کوبید.



یادت هست؟ آه چه وحشتناک بود آن روز خاکستری.

بغض آسمان با رفتن تو بارید.با نبودنت. با پروازت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد