با سلام به تمامی دوستان وبلاگیم
****
دلم گرفته
دوباره هواتو کرده
دوباره به یاد اون گوچهها افتاده
دوباره تنهایی را آغوش گرفته
به یاد شبهای بارانی که آسمون هم دلش گرفتهبود
به یاد صدای چه چه بلبل آواز خوان باغ
به یاد بوی یاس و شب بوی آن باغ
باغی که سر کوچه بود
باغی که همیشه تنهاییم آنجا بودم
باغی که هم صدا و همراهم بود در غمها و شادی
یادش بخیر چه شبهایی بود
چه روزها و ...
روزهای زیادی را در تنهایی گذراندهام و با واژه تنها خیلی خوب آشنا هستم اما مدتی است که تنهایی هم به من دیگر رو نمیکند تا بتوانم خودم را خالی کنم . نمیدانم چه شده است از همه کس و همه چیز بدم میاد ...
سلام
سید کفین
نجه سن
نه اولوب